فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

معجزه کوچک

فرنیای مامان ،روشنک بابا ،خانم فاطمه ما

تقریبا ۵ ماهه بودم که فهمیدم موجودی که در شکمم ورجه ورجه می کنه دختره. انگار خدا دنیا را بهم داد. خیلی باهاش حرف می زدم.خیلی دنبال اسم گشتم.  می خواستم اسمی باشه که هیچ کس توی فامیل نداشته باشه. اسم های مختلفی از گوشه و کنار بهم پیشنهاد می شد اما من دنبال اسم خودم بودم.پریا،عسل،پریوش و ... اما یه روز به طور اتفاقی یه اسم دیدم فرنیا. اول خوشم نیومد اما وقتی معنی اش رو دیدم خوشم اومد.دارای نیاکان باشکوه. با این اسم ۴ ماه خوش بودم.شوهرم هم تقریبا قبول کرده بود. همه را متقاعد کردیم که اسم قشنگیه. خلاصه این مدت خوش بودم تا ۷ تیر ۹۰ که دخترم آمد. روزی که به دنیا آمد تا تقریبا ۱ هفته اسم نداشت.تا زمانیکه خواستند MRI بنویسند . آن موقع ...
17 آبان 1392

دوران جدید

بعد از گذشت ۲ ماه از زمان عمل دختر کوچولوی من یه خورده لبش بهتر شده و دیگه از دور معلوم نیست که عمل شده. خیلی شیطون شده با روروک تمام خونه را زیر و رو می کنه اما هنوز نمی تونه روی پاهای کوچولوش راه بره. آخه دختر ناز من تازه ۷ کیلو و نیم شده. چند تا کلمه مثل ماما و بابا ، دد  و اینه  را می گه. دختر ماه من عاشق انگوره. بچه ای که هیچی حاضر نیست با قاشق بخوره ، انگور می خوره.البته به قول داداشم مثل آبمیوه گیری های ایرانی می مونه آب انگور و خود انگور را می ده بیرون  و تا انگور نخوره شیر نمی خوره. حالا موندم وقتی انگور نباشه چه کنم. راستی به انگور می گه انور. خودش را مامی می کنه و هزار تا شیطونی دیگه . مثل طوطی کارای ما را تقلید می کنه. هنو...
10 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معجزه کوچک می باشد